نمي‌خواستم مخاطبان با علايق سياسي متفاوت گارد بگيرند/
حامیان جبهه پایداری بندرامام خمینی (ره)
اخبار و مقالاتی پیرامون جبهه پایداری و آخر الزمان
درباره وبلاگ



آخرین مطالب
نويسندگان

نمي‌خواستم مخاطبان با علايق سياسي متفاوت گارد بگيرند/ خيلي از حرف‌ها را درباره بازيگران اخراجي‌ها نمي‌گويم
 
 
 
 
 

گفت‌و‌گو با مسعود ده‌نمکی در مورد سه‌گانه‌ی اخراجی‌هایش شاید باید زودتر از این‌ها انجام می‌شد اما پرکاری وی و حواشی همیشگی پیرامون کارهایش مانع از آن می‌شد که به دور از جنجال، یک گفت‌و‌گوی مفصل با او داشته باشیم، به هر حال، صحبت‌های ده‌نمکی هر موقع که منتشر شود، خواندنی و جنجالی است.

این یک بحث مفصل است با ده‌نمکی در مورد گذشته‌اش، حاشيه‌هاي كارهايش، نظراتش راجع به حرکات زننده‌ی جریان روشنفکری، اخراجی‌هایش، اینکه به خصوص در اخراجی‌های3 هرکدام از شخصیت‌ها نماینده‌ی کدام جریان سیاسی واقعی است و همچنین نقدهایی که شاید بخشي از طيف ارزشي به فیلمش داشتند. خواندن حرف‌های صریح ده‌نمکی در مورد برخی از شخصیت‌ها و جریانات سیاسی خالی از لطف نخواهد بود.

متن كامل بخش دوم اين گفت‌وگو كه به نشانه‌شناسي فيلم اختصاص دارد، در ادامه آمده است:

اگر موافق باشید، سراغ خود فیلم برویم. آقای ده‌نمکی در «اخراجی‌ها1» محتوای فیلم‌تان در رابطه با تحول شخصیت‌ها بود ولی در این سیری که از «اخراجی‌ها 1» تا «اخراجی‌ها 3» می‌بینیم، مشاهده می‌شود که این شخصیت‌ها انگار هیچ تغییری نکرده‌اند و در «اخراجی‌ها 3» هنوز دست‌شان کج است و... چند نفری هم که نقش مثبت هستند، مثل سیدمرتضی(جواد هاشمی)، از اول هم خوب بودند، پس تاثیر جبهه در اینها کجاست؟ واقعا بنا به جمله‌ی اول فیلم‎تان اینها ماندند که آینده شهید نشود؟

تحول در آدم‌ها یک امر نسبی است، قرار نیست که همه شهید بشوند.

نخواستم با نشان دادن غيرواقعي تحول افراد، اخراجي‌ها، فيلم هندي شود!

اما دست کج که دیگر باید درست بشود...

بالاخره اینها کسی را که قالپاق دزد بوده است را با محبت جذب کرده‌اند و حتی کفش‌داری مسجد را به او سپرده‌اند. امثال این آدم‌ها هستند و هنوز هم دارند زندگی می‌کنند و واقعاً وجود دارند. خیلی از این آدم‌ها را شما حتی نمی‌توانید ادبیات‌شان را عوض کنید. ما مصداق عینی این آدم‌ها را داریم. حالا ما را وادار به معرفی مصادیق نکنید. بالاخره آن‌هايی هم که به جبهه آمدند، آدم بودند. تازه خیلی‌ها خوب بودند ولی وقتی آمدند جنگ، مردود شدند؛ یعنی تحول معکوس داشتند. به خاطر همین است که امام خميني می‌گویند: «نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم‌های زندگی به فراموشی سپرده شوند.» خب شما خیلی‌ها را می‌بینید که در پیچ و خم‌های زندگی فراموش شدند، بعضی‌ها‌ بعد از جنگ معتاد شدند، برخی الان سابقه‌ی زندان پیدا کرده‌اند. برخی هم که در جنگ با کاسبی تبدیل به حاجی گرینف شدند، در جنگ آدم‌های خوبی بودند. شما نباید از کسی مثل "بایرام" توقع "حسین فهمیده" شدن داشته باشید. ببییند همین بایرام وقتی جلوی دوربین قرار می‌گیرد، حرفی که می‌زند، این است که من چقدر دلم برای آن آدم‌ها تنگ شده است. آن آدمی که به زور به جبهه می‌آمد، حالا گریه می‌کند و می‌گوید که چقدر آن روزها صفا داشت و چقدر دوستی‌ها خالصانه بود. همین‌ها یعنی برای این آدم یک بیداری حاصل شده است. حتی وقتی از همین آدم می‌پرسند که چرا داری برای فلانی تبلیغات می‌کنی؟ می‌گوید واسه نونه! شما که نمی‌خواهید از بایرام لودر خواص بسازید. خیلی‌ها برای گذران زندگی از این کارها می‌کنند، اما شما از برخی از همین‌ها مثل مجید سوزوکی و مصطفی می‌توانید شهید هم بسازید. اگر این‌طور به قضایا نگاه کنید، دیگر فیلم هندی نمی‌شود و در یک لحظه یک نفر از زمین به آسمان نمی‌رسد. مهم این تأثیر گرفتن است، حالا یکی کم تاثیر می‌گیرد و یکی زیاد. برای بیژن همان صحنه که ماسک را درمی‌آورد و روی صورت آن بچه می‌گذارد، بس است.

سوال ما هم همین است که نشان دادن صحنه‌ی کش‌رفتن تسبیح در قسمت سوم چه دلیلی دارد و کدام قسمت از پازل فیلم شما را تکمیل می‌کند، یا چرا باید آن آواز را این سه نفر بخوانند؟

خب این باید در سیر فیلم و هجو حواشی انتخابات بررسی شود که چرا کار به اینجا می‌کشد. اما حتی اشتباهی که حاجی گیرینف می‌کند این است که کارش را به دست این سه نفر می‌سپارد. شما ببینید در همان شعر هم اینها به جای اینکه از حاجی گیرینف تعریف کنند، بیشتر او را هجو می‌کنند. در واقع یک جور دوستی خاله خرسه است. اتفاقاً در بین سیاسیون هم مشاوان شبیه این دوستان خاله خرسه هم کم نیستند و از ناکاربلدی این سیساسیون استفاده می‌کنند.

شما به همین ترانه نگاه کنید. «حاجی گیرینف، پارتی کلفت، هم این وری، هم اون وری...». یعنی اینها وقتی پول هم می‌گیرند تا برای حاجی تبلیغ بکنند، بیشتر دارند خرابش می‌کنند. اینها دارند وصف حال حاجی گیرینف‌های امروزی را می‌گویند. اتفاقاً یکی از نشریات با اشاره به همین بیت‌ها نوشته بود که ببینید اخراجی‌ها در شعرهایش هم به ما فحش می‌دهد! خب معادل‌سازی اینکه یکی از آخوندها ساسی‌مانکن را به ستادش می‌آورد، همین سوسن خانم می‌شود. ما اتفاقاً می‌خواهیم بگويیم که اینها همین کارها را دارند می‌کنند. آخوندی که تا دیروز می‌گفت این آهنگ‌ها غناست و گوش نمی‌داد و با مردم برخور د می‌کرد، چطور به حضور ساسی‌مانکن در ستادش رضایت می‌دهد. چطور کروبی این آدم را به ستادش می‌آورد؟ یا آدمی که در دهه‌ی 60 به جوان مردم گیر می‌دهد که چرا آستینت کوتاه است، حالا چطور خودش بتاکس می‌زند، که مثلا خط خنده‌اش و خط اخمش معلوم نباشد؟ یعنی همه چیز فقط برای مردم بد است؟ «اخراجی‌ها 3» همین چیزها را با زبان بی‌زبانی نشان می‌دهد. حالا هر کس به اندازه‌ی فهمش از فیلم می‌فهمد.

سراغ آن جمله‌ی ابتدایی فیلم برويم...

اول فیلم، جمله‌ی شهید رجب‌بیگی طرح می‌شود که «خدایا تو می‎دانی چه می‌کشیم از یک سو باید شهید شویم که آینده بماند و از یک سو باید بمانیم تا آینده شهید نشود...» این همان جمله‌ای است که رسولی (محمود مقامی) در آخر فیلم به سید مرتضی‌ها (جواد هاشمی) می‌گوید، یعنی این نگاه که می‌گویند فلان شهید گفت رزمنده‌ها بعد از جنگ سه دسته می‌شوند؛ یک عده از گذشته‌ی خود پشیمان می‌شوند، یک عده همرنگ جماعت می‌شوند و یک عده آن‌قدر غصه می‌خورند تا دق می‌کنند، این همان منفعل کردن بچه‌هاست. همین که می‌گویند رزمنده سوز دارد و دود ندارد! درست برعکس حضرت امام(ره) که می‌گویند «جنگ ما جغرافیا نمی‌شناسد. جنگ ما نبرد حق و باطل بود و تمام شدنی نیست.» پس دسته‌ی چهارمی هم وجود دارد که اتفاقاً با وضع موجود مبارزه می‌کند. حالا باید به این آدم برسیم. ببینید حتی سید مرتضی با آن نقش مثبت در اخراجی‌های 1و2، در «اخراجی‌های3» دچار تردید شده است. می‌گوید من در این مناسبات غلط سیاسی که چپ و راست به راه انداخته‌اند و همه به نوعی برای کسب رای آرمان‌فروشی می‌کنند، چطور می‌توانم فعالیت بکنم.

البته این در عمل هم ثابت شد که اگر یک نفر بی توجه به سیاسی‌بازی‌های چپ و راست، واقعا شعارهای آرمان‌گرایانه بدهد، مردم به او رای می‌دهند. بالای 20 میلیون هم رأی می‌دهند. همه می‌دانند که در انتخابات کاندیدای چپ و راست کسان دیگری بودند و وقتی یکی مثل با آن شعارها و ساده‌زیستی و... وارد میدان می‌شود، مردم برخلاف میل چپ و راست به سراغ او می‌روند. البته ما اینجا با مصداق کاری نداریم. مهم، اصل جریان است.

"حاجي گيرينف" مصداق چه كساني است؟

اولین سکانس فیلم ما را با حاجی گیرینف‌های بعد از جنگ مواجه می‌‌کند. ما در جنگ، حاجی گیرینف‌هایی داشتیم که خیلی از آن‌ها هنوز هم نگاه‎شان را به بعد از جنگ تعمیم می‌دهند و می‌گویند در جنگ چنین آدم‌هايی نبودند یا اگر بودند، بیرون‎شان کردیم.

در اسارت هم ما چنین آدم‌هایی داشتیم. یعنی تفاوت بین نگاه حاجی گیرینفی به مقوله‌ی مقاومت در اسارت و نگاه مثلا مرحوم ابوترابی نسبت به آدم‌ها از زمین تا آسمان است. خیلی وقت‌ها هم هست که این نگاه از روی ساده‌انگاری است. مثلا در اردوگاه‌هايی که آقای ابوترابی حضور داشتند، ایشان بچه‌ها را دعوت به مقاومت منفی می‌کنند و حتی فکر جذب بعثی‌ها هم بودند، چه رسد به جاسوس‌ها! اما در مقابل کسانی هم بودند که نگاه حذفی داشتند. حالا در بعد از جنگ این حاجی‌گیرینف‌ها چه کسانی هستند؟ همان کسانی که جنگ را مصادره و تحریف تاریخ می‌کنند و خودشان را قهرمان جنگ نشان می‌دهند. یعنی کسانی که تا دیروز اصلا نمی‌خواستند امثال مجید را به جبهه راه بدهند، حالا خودشان را به عنوان قهرمان معرفی می‌کنند. حالا سوال می‌تواند این باشد که این حاجی گیرینف مصداق چه کسانی است؟

بهتر است وارد همین موضوع شویم. شما در فیلم دو سه نوع کاندیدا را مطرح کردید. یکی که از اساس ضد جنگ است و یکی هم که جنگ را به نفع خودش مصادره کرده است. کدهایی هم در فیلم داده می‌شود که بعضی‌هایش هم خیلی خوب درآمده مثل یزدی صحبت کردن یکی از کاندیداها. یک مقدار درباره‌ی مصداق این کدها و نشانه‌ها صحبت بکنیم.

ببینید تلاش من در وهله‌ی اول این بود که خیلی به مصداق عینی نپردازیم. یعنی فضا را به‌صورت مصداق‌یابی و تطبیق با انتخابات قبلی تعریف نکنیم. چون انتخابات قبلی اصلاً برای من خیلی مهم نبود. فکر من این بود که ممکن است همین فردا دوباره فتنه پیش بیاید. یک فتنه‌ی دیگر با یک رنگ دیگر! کما اینکه قبلا هم همین اتفاق افتاده بود.

فيلم را طوري نساختم كه تاريخ مصرف داشته باشد

یعنی ماجرا را مناسبتی نکردید؟

بله. این فیلم نباید تاریخ مصرف داشته باشد وگرنه همه می‌دانند که من آن‌قدر صریح بودم که به جای رنگ آبی و قرمز، رنگ سبز و... بیاورم. ولی مسئله این است که ما با مفهوم بزرگ‌تری مواجه هستیم. به هر حال این‌ها عینیت در جامعه‌ی ما داشته است و ما این‌ها را در بعضی کاراکترها جمع کردیم. حتی در بعضی جاها چند ویژگی متناقض را در یک کاندیدا جمع کردیم که مخاطب متوجه نشود که این دقیقا کدام آدم است؟ مثلا رفتارهای حاجی گیرینف به چند نفر برمی‌گشت، به چند جناح یا چند نفر از کاندیداهایی که در انتخابات قبل بودند. همین طور دباغ.

نمي‌خواستم مخاطبان با علايق سياسي متفاوت گارد بگيرند و حرف مهم‌تر فيلم را قبول نكند

یکی از منتقدین معروف جریان روشنفکری زمان اکران گفته بود که فیلم شما هر چیزی را که می‌گوید، چند لحظه بعد خودش رد می‌کند. فکر کنم این مسئله به خاطر همین ویژگی فیلم باشد.

بله و این هم به خاطر این بود که من نمی‌خواستم مخاطب جلوی آن حرف بزرگ‌تر گارد بگیرد. ممکن است مخاطبی که برای تماشای فیلم آمده است، علایق سیاسی و یا غیر سیاسی به آن شخصیت داشته باشد و به همین دلیل حرف مهم‌تر را قبول نکند. ما باید این گارد را می‌شکستیم. من می‌توانستم سکانس افتتاحیه‌ی فیلم را با «دباغ» شروع کنم ولی با «حاجی گیرینف» شروع کردم و خیلی‌ها هم گفتند که منظور فیلم افراد جناح راست است. «حاجی گیرینف» تعمیم یافته‌ی خیلی از شخصیت‌های چپ و راست است که الان عوض شده‌اند یعنی با یک فلاش‌بک به گذشته و رو کردن عکس‌های امثال مهاجرانی با یک من ریش و مقایسه با امروزشان، یا اکبر گنجی، یا عمادالدین باقی، یا حجاریان و...، می‌بینیم که اینها گرچه در اردوگاه چپ هستند ولی رفتارشان شبیه «حاجی گیرینف» است. یک روزی یک جور دیگر بودند ولی حالا این شدند. این مسئله در خود جناح راست هم هست.

ما نویسنده‌ای داشتیم در شورای سردبیری یکی از ر

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها