توحید شهید آیت الله دستغیب- فصل دوم و سوم
حامیان جبهه پایداری بندرامام خمینی (ره)
اخبار و مقالاتی پیرامون جبهه پایداری و آخر الزمان
درباره وبلاگ



آخرین مطالب
نويسندگان

فصل دوم

حرکات کمی و کیفی نشانه محرک دانا

 

 

 

اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ

معرفت پروردگار امری است فطری- دلالت اثر بر موثر، دلالت مصنوع بر صانع، دلالت معلول بر علت، نزد عقل امری بدیهی است. هر متحرکی را که دید متوجه محرک آن می گردد. حرکات کرات بیشمار را که می بیند در مدار معین بدون تخطی از آن مداری که برایش معین شده است، نظم این کرات گواه بر محرک صاحب اراده و علم و قدرت بی پایان است. همچنین حرکات کیفی و کمی و عینی که در موجودات مشاهده می شود. برای نمونه انگور از اول که دانه اش غوره و نارس بود، نخست خیلی کوچک اما به تدریج حرکات کمی و کیفی آن شروع می شود، حرکت کمی اش: آن ذره ای که از اول بود به تدریج بزرگ و درشت می شود تا به اندازه بند انگشت یا بیشتر می گردد، اما حرکت کیفی اش: اولش در نهایت ترشی است اما به تدریج ترشیش کم می شود و به شیرینی اش افزوده می گردد و همچنین از حیث رنگ می بیند متغیر می گردد تا از سبزی به زردی می گراید.

این حرکات کمی و کیفی که در همه موجودات کم و بیش موجود است آیا دلالت نمی کند بر اینکه این حرکت را محرکی است؟ غرض مساله دلالت حرکت بر محرک و اثر بر موثر و مصنوع بر صانع است.

 

نقش صورت و توجه به چشم

 

اگر در ورقه ای خط خوبی نوشته شده باشد فورا متوجه نویسنده ان خط می شود که چقدر هنرمند بوده منظم نوشته دانا و توانا بوده دلالت خط بر کمال کاتب امریست فطری که فورا شخص متوجه می شود. یا مثلا نقاش صورتی را که نقش می کند بدست هر کس بدهند فورا به قدرت و دانایی نقاش پی می برد. دلالت این نقش بر نقاش بالاتر است یا نقش صورت هر یک از ما؟ در وجب صورت آدمی نقشی که شده است مورد توجه قرار دهید چشم شکلی که خدا برایش قرار داده و به اصطلاح بادامی است اگر مربع شکل بود چقدر نا زیبا بود ؟ یا اگر مسدس یا شکل دیگری بود چقدر زشت بود؟

دیگر آنکه بادامی شکل بودن چشم این خاصیت را دارد که گرد و خاک و کثافت هایی که به چشم می رسد با رطوبتی که از داخل چشم ترشح می شود از گوشه چشم خارج می شد اگر غیر از این شکل بود این خاصیت هم از آن به این ترتیب حاصل نمی شد و پس مصور چشم چقدر دانا و تواناست

 

ابرو و مژه و پلک چشم حیرت آور است

 

ابرو را مورد نظر قرار می دهیم، اولا جای ابرو بالای چشم علاوه زیبایی که برای صورت است، آنرا قوسی قرار داد تا عرق هایی که از پیشانی سرازیر می شود، به چشم که عضو فوق العاده حساسی است نریزد و از گوشه های ابرو ریخته گردد. به علاوه سایبانی برای چشم است، با آن رنگ سیاهی که دارد نور آفتاب را برای چشم تنظیم می کند، که خاصیت بهتری داشته باشد.

 مژه ها و پلک های چشم نیز حیرت آور است ، مژه ها را یک در میان قرار داده [ است]، یعنی وقتی چشم بسته می شود این طور نیست که هر کدام روی دیگری واقع شده و در نتیجه لابلای مژه ها باز بماند. اگر چنین بود نقض غرض بود یعنی گرد و خاک از لابلای مژه ها به چشم وارد می گردد. بلکه یک در میان قرار گرفته و کاملا با هم جفت شده منافذ را می بندد و هیچ راهی برای ورود گرد و غبار نیست.

مژه های سیاه و ابرو خاصیت و حکمت دیگری دارد که تنظیم نور برای دیدن چشم است. اگر چنانچه چیز تاریکی برابر نور نباشد نور پخش می شود ، تجربه کرده اید وقتی چیزی دور را می خواهید نگاه کنید دست برابر چشم می گیرید که نور پخش نشود، مستقیم به آنچه می خواهید برسد. موی مژه و ابرو سیاه رنگ است و خاصیت تنظیم نور را دارد.

اگر یک دانه از این مژه ها در چشم برود یا مثلا از جهت داخل پلک ها روئیده شود ، چه بلایی برای آدمی بود بعضی اوقات برخی از افراد مبتلا می شوند تا اسباب عبرت همگان گردد.

چشم دارای چهار حرکت است رو به بالا ، رو به پایین و سمت راست و چپ- بدون اینکه نیازی به حرکت دادن سر باشد به مجرد اراده به طرف راست و چپ ، بالا و پایین حرکت می کند. پیش پای خود را به طور معمولی که راه می روید می بینید، نیازی ندارد که سر را پایین خم کنید. این حرکات چهار گانه چشم نتیجه چهار عصب است که اگر یکی از آنها از بین برود آن حرکت دیگر برای چشم ممکن نیست.

 

در لبها و دهان و دندان اندیشه کن

 

لبها را ملاحظه کنید، چه ظرافتی در آفرینش آن به کار رفته است. چگونه روی هم بسته می شود، خوراکی ها را که شخص می خورد، لبها مانع بیرون ریختن آن به خارج می شود. محل خارج شدن حروف و کلمات از دهان می باشد، به واسطه این لب بسیاری از حروف آشکار می شود.

به داخل دهان نظری بیفکنید، دندان های پیشین برای پاره کردن خوردنی ها ساخته شده و دندان های آسیا برای خورد کردن آنها، لذا هر کدام به شکل مناسب آن آفریده شده است.

این یک وجب در یک وجب صورت را باید دقت کرد، که چگونه نقاش پدیدآورنده ی آن دارای قدرت و علم بی نهایت است.

نخستین طلوع انسانیت در آدمی تفکر است. جدا کننده انسان از حیوان معرفت است که نتیجه فکر می باشد چه خوب سروده:

ای برادر تو همه اندیشه ای               مابقی خود استخوان و ریشه ای

گوشت و پوست و استخوان و رگ و عصب که مشترک میان انسان و حیوان است. چیزی که منحصر به انسان است علم و معرفت است، تفکر است که از علم اجمالی به معرفت تفصیلی می رسد- زحمت دارد تا به معرفت برسد. اگر استدلال ها هم به علم نرسد کم فایده، بلکه برخی اوقات با یک شبهه ای ممکن است از کار بیفتد لذا گفته اند :

پای استدلالیان چوبین بود                  پای چوبین سخت بی تمکین بود

 

بدون علم، با شبهه از پا در می آید

 

البته منکران خدا اصلا دلیل ندارند و تنها القاء شک می کنند. مثلا می گویند حرکات کواکب نتیجه نیروی جاذبه است، آنکس که به نور علم نرسیده ممکن است همین جا درماند دیگر درنیابد که بسیار خوب جاذبه را چه کسی قرار داد؟ جاذبه پدیده است و حتما پدید آورنده می خواهد. کی آنرا بر مدار منظم نمود؟

یا شبهه های دیگر انسان در نخست میمون بوده و بعد با تکامل و انتخاب طبیعت به صورت انسان در آمد اصلا برای این مطلب اقامه برهان نشده و مجرد احتمال و ایجاد شک است، آنکس که به نور علم نرسیده همین جا متوقف می شود- شاید راست می گوید- در حالی که اصلا این حرف قابل قبول نیست. اولا اگر میمون کامل شده پس باید نسل میمون روی زمین نباشد یک میمون به کمال رسید و دیگر میمون ها چه؟ دیگر آنکه انتخاب طبیعت این کلمه غلط است زیرا انتخاب فعل اختیاری است، از روی شعور باید باشد، در حالی که طبیعت شعور ندارد.

در انیس الاعلام می نویسد : بعضی از مادی ها علت اختلاف رنگ پوست پلنگ را چنین می پندارند، که چون حیوانی است جنگلی و زیر درخت ها می آرامد ، از لابلای برگها نور به پوستش می تابد، لذا رنگش خال خالی شده است. باید به آنها گفت پس پلنگی که از مادر زاده می شود و هنوز به اندازه کافی زیر برگ های جنگلی نیارمیده، چرا پوستش خال خالی و سفید و سیاه است؟ تنها حرفی می زنند و شبهه ای ایجاد می نمایند.

اگر به علم استدلالی اکتفا شود و زحمت نکشد به علم حقیقی برسد، کی ایمان پیدا می کند؟ کی به سکون می رسد؟ «هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»{سوره 48 آیه 4} بلکه به علم هم که رسید، باید مرتب در کار باشد، نور عملش زیادتر گردد، اول علم الیقین و بعد با زحمت به مرتبه عین الیقین تا به جایی برسد که اگر همه مردمان روی زمین بر خلاف عقیده او باشند تزلزلی در عقیده اش راه نیابد.

خدای را به چشم قلب ببیند از شک و تردید و اعتقاد تقلیدی خلاص شده است لذا این همه سفارش شده که طلب علم و معرفت کنید هر چند راه دراز بپیمایید«اُطلُبُوا العِلمَ وَ لَو بِالسینِ» {مصباح الشریعه و بحار ج1 ص177 حدیث 55}  دانش را بجویید هر چند در چین باشد که دورترین نقاط شناخته شده در آن روز بوده است.

خداوند همه ما را موفق به تحصیل نور علم و معرفت بگرداند.

فصل سوم

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا ﴿سوره طلاق آیه12

 

آفرینش برای دانستن قدرت خدا

 

در این آیه شریفه غرض از آفرینش آسمانها و زمین و موجودات میان آنها را بیان می فرماید. خداوند هفت آسمان را آفرید و از زمین مثل آنها را. تقدیر را میان آنها فرستاد تا اینکه بدانید که خداوند بر هر چیزی توانا و به هر چیزی آگاه است.

هدف آن است که بشر به علم برسد، یقین پیدا کند به قدرت بی پایان خداوند و علم نا متناهی پروردگار. بنابراین هدف از خلقت انسان و همه اشیا رسیدن به علم است، معرفت اجمالی فطری کافی نیست؛ باید به کمال برسد که امیر المومنین (ع) فرمود: و کمال معرفته التصدیق به. باید از معرفت اجمالی به یقین برسد، تصدیق کند.

اثر یقین آن است که به واسطه تشکیک تزلزلی در اعتقادش پیدا نشود؛ به قدری روشنایی در دلش پیدا شده که به برکت آن نور، حالت بهجت و سرور و طلب وصول در او پیدا شود. آن نور اگر در دلی روشن شد، آثاری دارد که در روایتی در اصول کافی برخی از آن آثار را ذکر فرموده است (اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر باب الصفه الایمان ص50 حدیث1) ؛ از جمله آثارش علم به حقایق و واقعیات امور است؛ کوچک دانستن عالم ماده و بزرگ دانستن عالم بقاء است.

 

میزان حق برای خود خواه، خود است

 

البته نابرده رنج گنج میسر نمی شود، باید زحمت کشید تا به علم رسید، مرکز یقین قلب است، باید در قلب را باز کند تا نور علم در آن پیدا شود، آن قلبی که مسدود است باید سدش را شکست، صریحا باید گفت تنها سدی که نمی گذارد آدمی به علم و یقین و شهود برسد، خدا شناس بشود، به کمالات انسانیت برسد « منیت » است، خود خواهی است. تا آدمی خودش را می بیند و می خواهد پیشرفت نفسش را می خواهد پیشرفت در مال و جاه و مقام، محال است خدا را ببیند، حق را بخواهد، خودش را میزان حق قرار می دهد، هر کاری مطابق میلش باشد حق است؛ هر چیزی خلاف نفسش باشد آنرا باطل می داند.

بدترین کارها را مرتکب می شود در حالی که آنرا درست می پندارد(سوره 18 آیه 104) . این حجاب اعظم است که در دعا های اهل بیت (ع) رسیده. در دعای ابوحمزه ثمالی، حضرت سجاد (ع) ناله می کند که ای خدا تو از آفریده ات پنهان نیستی؛ اما آمال و آرزو های جز تو، بر ایشان حجاب گردیده است. حضرت ابی عبد الله الحسین(ع) در دعای عرفه عرض می کند: کور باد چشمی که تو را نبیند، خدا محجوب نیست، آشکار است ولی چه می شود کرد تا «من» است شخص در حجاب است.

اهل معرفت می گویند:

خطوتینی بود این ره تا وصال                                                 نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها